صفحه اصلی 16

تفاوت خواب مامان وبابا.

مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند
که مامان گفت: من خسته ام و دیگه دیروقته میرم که بخوابم
مامان بلند شد به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهار فردا شد سپس ظرف ها را شست برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد قفسه ها رامرتب کرد شکرپاش را پرکرد ظرف ها را خشک کرد و در کابینت قرار داد و کتری را برای صبحانه فردا از آب پرکرد .
بعد همه لباس های کثیف را در ماشین لباسشویی ریخت پیراهنی را اتو کرد و دکمه لباسی را دوخت .
اسباب بازی های روی زمین را جمع کرد و دفترچه تلفن را سرجایش در کشوی میز برگرداند.
گلدان ها را آب داد سطل آشغال اتاق را خالی کرد و حوله خیسی را روی بند انداخت .
بعد ایستاد و خمیازه ای کشید . کش و قوسی به بدنش داد و به طرف اتاق خواب به حرکت درآمد کنار میز ایستاد و یادداشتی برای معلم نوشت مقداری پول را برای سفر شمرد و کنارگذاشت و کتابی را که زیر صندلی افتاده بود برداشت .
بعد کارت تبریکی را برای تولد یکی از دوستان امضا کرد و در پاکتی گذاشت
آدرس را روی آن نوشت و تمبرچسباند مایحتاج را نیز روی کاغذ نوشت
و هردو را درنزدیکی کیف خودقرارداد. سپس دندان هایش رامسواک زد.
باباگفت: فکرکردم گفتی داری می ری بخوابی .
و مامان گفت: درست شنیدی دارم میرم.
سپس چراغ حیاط راروشن کرد و درها را بست.
پس ازآن به تک تک بچه ها سرزد چراغ ها راخاموش کرد
لباس های به هم ریخته را به چوب رختی آویخت جوراب های کثیف را درسبد انداخت
با یکی از بچه ها که هنوز بیداربود و تکالیفش را انجام می داد گپی زد
ساعت را برای صبح کوک کرد لباس های شسته را پهن کرد جاکفشی را مرتب کرد و شش چیز دیگر را به فهرست کارهای مهمی که باید فردا انجام دهد اضافه کرد . سپس به دعا و نیایش نشست.
درهمان موقع بابا تلویزیون راخاموش کرد و بدون اینکه شخص خاصی مورد نظرش باشد گفت: من میرم بخوابم و بدون توجه به هیچ چیز دیگری دقیقا همین کار را انجام داد.
واين است تفاوت خواب مادرو پدر

آری همان طور که پیامبر اعظم ص فرمودند که :
ا لج ن ة ت حت ا قدام الا م هات
یعنی بهشت زیر پای مادران است
اما من می گویم که :
بهشت زیر پاي مادران نيست بلكه بهشت خانه ايست كه مادرم در ان است.
مادری رو به فرزندش کرد و او را نصیحت کرد:
فرزندم:
روزی از روزها مرا پیر و فرتوت خواهی دید...ودر کارها یم غیر منطقی!!
در آن وقت لطفا به من کمی وقت بده و صبر کن تا مرا بفهمی.
هنگامی که دستم می لرزد و غذایم بر روی لباسم می ریزد
هنگامی که از پوشیدن لباسم ناتوانم
پس صبر کن و سالهایی را به یاد آور که کارهایی که امروز نمیتوانم انجام دهم به تو یاد میدادم.
اگر دیگر جوان و زیبا نیستم
مرا ملامت نکن و کودکی ات را به یاد آور که تلاش میکردم تو را زیبا و خوشبو کنم.
اگر دیگر نسل شما را نمی فهمم به من نخند ولی تو گوش و چشم من برای آنچه نمی فهمم باش.
من بودم که ادب را به تو آموختم.
من بودم که به تو آموختم چگونه با زندگی روبه رو شوی.پس چگونه امروز به من می گویی چه کنم و چه نکنم.؟؟؟!!!
از کند شدن ذهنم و آرام صحبت کردنم و فکر کردنم هنگام صحبت با تو خسته نشو چون خوشبختی من اکنون این است که باتو باشم. تو اکنون تمام زندگی من هستی.
من همچنان می دانم که چه میخواهم فقط برای انجام کارهایم به من کمک کن.
هنگامی که پاهایم مرا برای رسیدن به مقصد یاری نمی کند با من مهربان باش.
اکنون که پیرم از گرفتن دستم هنگام راه رفتن خجالت نکش که در کودکی ات که ناتوان بودی من دست تو را می گرفتم.
من دیگر مثل تو جوان نیستم و به سادگی مرگ در انتظار من است.
در کنار من باش و مرا تنها نگذار.
هنگامی که از خطای من چیزی به یاد آوردی بدان که من جز مصلحت تو چیزی نمی خواستم.
خطا های مرا ببخش تا خدا تو را بیامرزد.
هنوز هم خنده و بازی های تو مرا خوشحال میکند.
مرا از همصحبتی خودت محروم نکن.
هنگام تولدت با تو بودم پس هنگام مرگم با من باش.
لازم است این متن را همه بخوانند تا احساس مادرشان را هنگامی که پیر شد بفهمند.
آری این است همان مقام مادر که خداوند تمام ح سن عال م و تمام زیبایی ها و مهربانی ها و نیکی هارا یکجا به مادر به ودیعت سپرده است.
آبروی اهل دل از خاک پای مادر است
این جماعت هرچه دارند از دعای مادر است
آن بهشتی را که قرآن می کند توصیف آن
صاحب قرآن بگفتا زیر پای مادر است...
94 معصوم فردیس دوشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۸ - ۲۱:۳۵
حسین فعال
بله برون بهم خورد اما من از حقوقم نگذشتم!

مهریه من را در مراسم بله برون صد و چهارده سکه توافق و تعیین کرد ه اند. آقا داماد ایران نبود و در بله برون حضور نداشت و وقتی من طبق توافق قبلی بین خودمان از حق طلاق و حق خروج از کشور حق تحصیل و کار و عدم حق حضانت بچه ها با پدر و تصمیم گیری کودک صحبت کردم همه خانواده ایشان به من هجوم آوردند.
زن داییش گفت: وای شما که همه حقوق را از او گرفته اید. حالا آن بی زبان چه حقوقی دارد؟ من هم گفتم: نه! من حقی انسانی را از او سلب نکرده ام. من فقط حقوقی انسانی خود را از او پس گرفته ام!
خیلی جالب بود که هر از چند گاهی بین خانم های فامیل خودشان یکهو تریپ روشن فکری می گرفتند و می گفتند: واقعا در قانون ما خانم ها که حقوقی ندارند. اما وقتی به عمل کردن می رسید حاضر نبودند این حق را برای زنی از جنس خودشان قبول کنند. یکی گفت: چرا حق کار می گیری؟ کار کردن و نکردن برای تربیت فرزند خیلی موثر است و من گفتم هر چیزی باشد خودم می خواهم با عقل سلیم تصمیمش را بگیرم و دوست ندارم محتاج کسی برای تصمیم گیری باشم خلاصه با وجود این که آقا داماد با من توافق کرده بود خانواده اش که برای اولین بار این ها را می شنیدند شاخ درآوردند و به شدت ایستادگی کردند. آخر سر هم گفتند: آخر تو مگر به نامزدت اعتماد نداری که می خواهی این حقوق را از او بگیری؟ و من گفتم: ببینید این که من در زندگی همیشه در ذهنم بپذیرم که حقوق برابر دارم برایم مهم است. دوست ندارم از حق و حقیقت حرف بزنم اما در مورد پایه ای ترین مسائل حقوقی خودم حقی نداشته باشم.
خلاصه بعد از کشمکش های طولانی بله برون بهم خورد. من از حقوق خودم کوتاه نیامدم و آن ها هم به بهانه مشورت و این که دقیقا با آقا داماد صحبت کنند مجلس را ترک کردند. همسرم می گوید: آن شب از تمام نقاط ایران با من تماس گرفتند تا مرا منصرف کنند از تصمیمم اما قبول نکردم و استدلال شان این بود که کسی این کار را نمی کند! یادم هست آن روزها مادر نامزدم به من زنگ زد و گفت: آخر آدم می ترسد اگر با حق حضانت بچه را برداشتی و از کشور خارج شدی چه کار کنیم؟ من هم گفتم: پسر شما همیشه این حقوق را داشته چرا در مورد او چنین فکری و شکی نمی کنید؟
قرار بود این توافق ها انجام شود تا وقتی من رفتم پیش نامزدم آنجا طبق توافق خانواده ها عقد کنیم. با برگه ی توافق خانوادگی که داشتم آمدم آمریکا و با وجود این که برگه را ضمیمه مهریه عقد اسلامی آمریکایی خود کردم مهریه ام را هم به چهارده سکه تغییر دادم اما تصمیم گرفتم به هیچ وجه عقد ایرانی ثبت نکنم چرا که در آن صورت رسما تمامی حقوق خود را دو دستی تقدیم می کنم! حالا که با حقوق برابر با همسرم زندگی می کنیم آنقدر حالم خوب است که نمی شود توصیف کرد. عزت نفس و اعتماد به نفس بیشتری دارم. علاوه بر این همسرم هم مثل یک زن خانه دار وابسته با من برخورد نمی کند. به خاطر حقوق برابر با هم خانه داری و زندگی داری می کنیم.
بعد از این جریان کلی از دوستان خواهرم به من گفتند آفرین ما در مراسم بله برون خود فقط خوشحال بودیم که شوهر می کنیم و فکر می کردیم اگر از حق و حقوق حرف بزنیم مراسم بهم می خورد.
فکر می کنم حالا که خیلی از زنان حقوق اولیه ندارند به خاطر همین است که فکر کرده اند حتما باید شوهر کنند و اگر حقوق خود را مطالبه کنند کسی با آن ها ازدواج نمی کند و در نتیجه با مهریه بالا خود را آرام می کنند.
از ماست که بر ماست.
سه شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۸ - ۰۴:۱۲

تبلیغات

آرشیو ماهانه

  1. آذر ۱۴۰۱ 2
  2. مهر ۱۴۰۱ 2
  3. اردیبهشت ۱۳۹۹ 1
  4. فروردین ۱۳۹۹ 3
  5. اسفند ۱۳۹۸ 4
  6. بهمن ۱۳۹۸ 3
  7. دی ۱۳۹۸ 7
  8. آذر ۱۳۹۸ 46
  9. آبان ۱۳۹۸ 64
  10. مهر ۱۳۹۸ 22
  11. شهریور ۱۳۹۸ 1
  12. مرداد ۱۳۹۸ 2

© کلیه حقوق برای کانون بازنشستگان پژوهشگاه ارتباطات و فناوری اطلاعات محفوظ است.